غم از دست دادن بابا بزرگم
يكشنبه 2 ظهر بابا بزرگم فوت كرد. توبيمارستان در حالي كه 2روز بيهوش بود رو و اردست داديم. مامانم اشكش بند نيمومد و. باورم نميشد بابا بزرگم از دنيا رفته خاله اينا و شهلا و سعيد . حميده اينا همه سر ظهر به طرف تهران(با ماشين شخصي) حركت كردند . ما هم شب با ماشين شخصي راه افتاديم.(من تا شنبه مرخصي گرفتم و بابا تا چهارشنبه) صبح رسيديم. تو رو داديم به الميرا كه تو كرج زندگي ميكنه و رفتيم خونه بابابرزگم. قل قله بود. همه اونجا بودن. دلم گرفت. اشكم يند نمي اومد. بابا برزگ رو برا آخرين بار از بيمارستان با آمبولانس آوردن خونه. مامانم و خاله هام گريه ميكردن برا عزيزه از دست رفته شون . بابابرزگ برا...
نویسنده :
طناز (مامان آروين)
10:32